نسایج

لغت نامه دهخدا

نسایج. [ ن َ ی ِ ] ( ع اِ ) نسائج. ج ِ نسیجة، به معنی بافته. رجوع به نسیجة و نسائج شود. || مجازاً، سروده. به نظم آمده : و از نسایج خاطر این امیر بیت ها است که در کتاب وشاح دمیةالقصر آورده ام. ( تاریخ بیهقی ص 98 ). || علمای بی نظیر. ( فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف ). ظاهراً منظور نسیج وحده است. رجوع به نسیج وحده شود.

فرهنگ معین

(نَ یِ ) [ ع . نسائج ] (اِ. ) جِ نسیجه . بافته شده ها.

فرهنگ عمید

= نسیج

فرهنگ فارسی

جمع نسیجه

ویکی واژه

نسائج
جِ نسیجه. بافته شده‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال اعداد فال اعداد فال رابطه فال رابطه فال آرزو فال آرزو