چک زدن

لغت نامه دهخدا

چک زدن. [ چ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) چنپاتمه زدن. چندک زدن. بچک نشستن. برسردو پای نشستن :
چو آنجا رسی زن در آن آب چک
که گرددنمک از گذارش سبک.جامی ( از فرهنگ رشیدی ).به دو زانو دمی که بنشیند
همچو اروانه ایست کو زده چک.میلی ( از فرهنگ رشیدی ).رجوع به چک و چوک شود.
چک زدن. [ چ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کشیده زدن. سیلی زدن. تپانچه زدن. صَفع.ذَح . با کف دست ضربه سخت به صورت کسی نواختن. و رجوع به چک شود. || پاک کردن خرمن گندم کوفته از کاه بوسیله چک. چارشاخ زدن. ( در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و رجوع به چک شود.

فرهنگ معین

(چُ. زَ دَ ) (مص ل . ) چنباتمه زدن ، چندک زدن .
(چَ. زَ دَ ) (مص م . ) سیلی زدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چنباتمه زدن چندک زدن بر سر دو پای نشستن .

ویکی واژه

سیلی زدن.
چنباتمه زدن، چندک زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مکعب فال مکعب