نشیمه

لغت نامه دهخدا

نشیمه. [ ن َ م َ / م ِ ] ( اِ ) پوست خام پیراسته. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( از اداة الفضلا ). پوست و تاسمه خام پیراسته را گویند که از آن بند کارد وامثال آن سازند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). پوست خام پیراسته که از آن بند کارد و شمشیر و جز آن سازند. ( ناظم الاطباء ). در خراسان «مشیم » پوست بز دباغی کرده است. ( فرهنگ نظام ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ معین

(نِ مِ ) (اِ. ) تسمه ، چرم یا پوست که از آن بند کارد و شمشیر و مانند آن سازند.

فرهنگ عمید

چرم، پوست، یا تسمه که از آن بند کارد و شمشیر درست کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس فال ماهجونگ فال ماهجونگ