غلیج

لغت نامه دهخدا

غلیج. [ غ َ ] ( اِ ) انگز. ( از فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ اوبهی ). بیلی که با آن زمین را هموار کنند. رجوع به انگز شود :
چون غلیجی که بند برکند ( کذا؟ )
کیست چون تو فژاگن و فژغند.؟ ( فرهنگ اسدی ).|| بت که تراشند. ( فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ اوبهی ).

فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) ۱ - بیلی که با آن زمین را هموار کنند. ۲ - بتی که تراشند.

ویکی واژه

بیلی که با آن زمین را هموار کنند.
بتی که تراشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال درخت فال درخت فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت