تعاشی

لغت نامه دهخدا

تعاشی. [ ت َ ] ( ع مص ) شبکوری نمودن. ( زوزنی ). شب کوری نمودن از خود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شب کوری نمودن و شب کوری بر خود بستن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تجاهل. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

خود را به شب کوری زدن.

فرهنگ فارسی

شبکوری نمودن شب کوری نمودن از خود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال پی ام سی فال پی ام سی