ینق

لغت نامه دهخدا

ینق. [ ی َ ] ( ع اِ ) پنیرمایه. ( ناظم الاطباء ). انفخه است. ( یادداشت مؤلف ) ( تحفه حکیم مؤمن ) ( از اختیارات بدیعی ). به لغت اندلس پنیرمایه را گویند و آن شیردان بره است و به عربی انفخه خوانند. ( برهان ). نام ینق در مفردات ابن البیطار ( ج 2 ص 322 ) آمده و مؤلف لغت را اندلسی می داند، معهذا مشکل است اصل آن را پیدا کرد. کلمه اسپانیایی جدید برای این مفهوم Cuajo است. ( از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به انفخه شود.

فرهنگ فارسی

پنیر مایه انفخه است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس استخاره کن استخاره کن فال چوب فال چوب فال نخود فال نخود