کبیس

لغت نامه دهخدا

کبیس. [ ک َ ]( ع ص ، اِ ) نوعی از خرما. || زیوری است میان تهی پر از بوی خوش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). زیوری است میان کاواک پر از بوی خوش که بر گردن آویزند. ( ناظم الاطباء ). || عام کبیس ؛ سال کبیسه دار. ( ناظم الاطباء ). در حساب منجمان زیادتی باشد که در ماه شباط اعتبار کنند پس شباط به بیست و نه روز رسد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به کبیسه شود.

فرهنگ عمید

۱. نوعی خرما.
۲. نوعی زیور، زیوری مجوف که در آن مادۀ خوش بو پر کنند.

فرهنگ فارسی

نوعی از خرما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم