پیزری

لغت نامه دهخدا

پیزری. [ زُ ] ( ص نسبی ) منسوب به پیزر. || پیزرفروش. ( فرهنگ نظام ). || شیشه به پیزرگرفته. شیشه های بزرگ از قبیل قرابه و برنی و غیره که آنرا بپوشش از حصیر پیزر پوشیده اند تا از شکستن مصون ماند. غلاف که شیشه را کنند از گیاه پیزر. || ( اِ ) سبد بافته از جگن. سبد مدور دیواره داری چون تغار، بافته از گیاه بردی و پیزر و آن حمل نان لواش را بکارست. || رستنی بسیار باریک که از آن بادزن سازند. پیزر. ( آنندراج ) :
آنقدر باد بروتی که بسر داشت رقیب
بادزن وار همه پیزری آمد بیرون.( ؟ ).|| هیچکاره. سست. زبون. ضعیف. سخت. ناتوان و ازکارافتاده. سخت پفیوز. مردی سخت سست و ابله و بیکاره و ناتوان در کارها. مردی ناچیز و بی ارز. سخت ناچیز.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) سست ، بی دوام .

فرهنگ عمید

۱. سست، بی دوام.
۲. ضعیف.
۳. بیکاره.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منسوب به پیزر. ۲- آنکه پیزر فرو شد.۳-شیش. به پیزر گرفته تاازشکستن مصون ماند . ۴- سبدبافته ازپیزرو جگنو آنرا باری حمل نان لواش بکار برند. ۵-( اسم ) پیزر جگن : آن قدر باد بروتی که بسر داشت رقیب باد زن وار همه پیزری آمد بیرون . ( لغ. ) ۶- ( صفت ) هیچکاره سست : این طبل پیزری کالبد را و این انبان پر شبه تن راچه پیش نهاده ای ۷ ?- شخص زبون پفیوز. پی زن : ( صفت ) آنکه از اثرپای پیماینده را شناسد قایف:بعد از دیدن آن غار و سنگلاخ در خصوص این کرزپی زن شبهه کرد که گفت : این اثر قدم ابن ابی قحافه و این اثرقدم محمد ابن عبد الله است.۲-اسب و دیگر ستور.

ویکی واژه

سست، بی‌دوام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا