ناگزرد. [ گ ُ زَ ] ( ص مرکب ) ضروری. ناگزیر. ( از آنندراج ). ناگزر. ناگزران. ( از ناظم الاطباء ) : باد همچون آسمان و آفتاب در نظام کل وجودش ناگزرد.انوری.رجوع به ناگزر شود.
فرهنگ عمید
ناگزیر، ناچار، ضروری: باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری: ۱۳۰ ).