مأمول

لغت نامه دهخدا

مأمول. [ م َءْ ] ( ع ص ) امیدداشته شده. ( ناظم الاطباء ) : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال... ( تاریخ قم ص 3 ). || متوقع و امیدوار و آرزومند و منتظر. || ( اِ ) امید و انتظار. ( ناظم الاطباء ). || آرزو. آرمان : و باز این قسم دو نوعند، یکی نوع آنند که به استاد و تلقف و تکلف و خواندن و نبشتن به کنه این مأمول رسند. ( چهارمقاله ص 17 ).
شب دراز دو چشمم بر آستان امید
که بامداد در حجره می زند مأمول.سعدی.

فرهنگ معین

( مأمول ) (مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) آرزو شده .

فرهنگ عمید

۱. آرزوشده.
۲. (اسم ) آرزو، خواهش.

فرهنگ فارسی

آرزوشده، آرزووخواهش
۱ - ( اسم ) آرزو شده : مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال ... ۲ - ( اسم ) آرزو آرمان : و باز این قسم دو نوعند : یکی نوع آنند که به استاد و تلقف و تکلف و خواندن و نبشتن بکنه این مامول رسند .
امید داشتته شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم