لبنیه

لغت نامه دهخدا

( لبنیة ) لبنیة. [ ل َ ب َ نی ی َ ] ( ع ص نسبی ) تأنیث لبنی. منسوب به لبن. شیری. ج ، لبنیات.
- بثور لبنیه ؛ نوعی از بثره بر ظاهر تن آدمی.

فرهنگ فارسی

۱- ( صفت ) مونث لبنی شیری جمع : لبنیات . ۲- ( اسم ) خوراکی است مرکب از گوشت و نمک که در آب پزند و در آن پیاز و تره و بادنجان که آنرا صلیب وار بریده باشند ریزند ونیز در آن گشنیز خشک و زیر. کوبیده و مصطکی و چوبهای دارچینی و نعنا داخل کنند و جوش دهند و آنگاه شیری که در آن سیر کوبیده ریخته باشند وارد کنند و در بالای دیگ نعنای خشک پاشند و اطراف دیگ را با پارچه ای نظیف بپوشانند و ساعتی روی آتش نهند و آنگاه بردارند . بثور لبینه . قسمی دانه و جوش که روی پوست ظاهر شود .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
بنو (۱۶۴ بار)ل (۳۸۴۲ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال میلادی فال میلادی فال سنجش فال سنجش فال امروز فال امروز