قفول

لغت نامه دهخدا

قفول. [ ق ُ ] ( ع مص ) بازگشتن ازسفر. ( منتهی الارب ). بازگشتن ، یا از سفر به خصوص بازگشتن. ( اقرب الموارد ). || بازگرداندن. ( اقرب الموارد ). || خشک گشتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). باریک اندام گشتن و خشک شدن. || قفل کردن در. ( اقرب الموارد ). || برانگیخته شدن به گشنی کردن. || اندازه کردن چیزی که چندان است. || نگاه داشتن گندم را تا به گرانی فروشند، و فراهم آوردن. ( منتهی الارب ).
قفول. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قُفل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قفل شود.

فرهنگ عمید

بازگشتن از سفر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال زندگی فال زندگی