فرجار

لغت نامه دهخدا

فرجار. [ ف ِ ] ( معرب ، اِ ) معرب پرگار و آن آلتی باشد که بدان دائره کشند. ( برهان ). بِرکار. بیکار. معرب پرگار فارسی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به پرگار شود.

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (اِ. ) معرب پرگار.

فرهنگ فارسی

پرگار

ویکی واژه

معرب پرگار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال نخود فال نخود