فراخه

لغت نامه دهخدا

فراخه. [ ف َ خ َ / خ ِ ] ( اِمص ) موی بر اندام راست شدن. فراخیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). قشعریره. ( منتهی الارب ). رجوع به فراخیدن شود.

فرهنگ معین

(فَ خِ ) (اِمص . ) لرزه ، رعشه .

فرهنگ عمید

راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس.

فرهنگ فارسی

( اسم ) موی بر اندام راست شدن قشعریره .

ویکی واژه

لرزه، رعشه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال ای چینگ فال ای چینگ فال زندگی فال زندگی