لغت نامه دهخدا
چو رودابه این از پدر بشنوید
دلش گشت پرخون رخش شنبلید.فردوسی.چو یزدان پرستنده او را بدید
چنان ناله زار او بشنوید.فردوسی.امیر آواز ابواحمد بشنوید بیگانه ، پوشیده نگاه کرد مردی را دید، هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد. ( تاریخ بیهقی ). || گوش دادن.( یادداشت مؤلف ). || بو کردن. ( آنندراج ).بوئیدن.