شاگار

لغت نامه دهخدا

شاگار. ( اِ مرکب ) بمعنی کاری که بحکم شاه باشد و مزد ندهند و شایگان نیز گویند چه در اصل شاهگان بوده و آن را بیگار یعنی کار بی مزد گویند. ( از آنندراج ) :
گناهی ندارم بهانه نهی
چو شاگرد شاگار چندم دهی.فردوسی.اما همچنانکه از شرح لغت نیز برمی آید اصل کلمه شاکاراست نه شاگار.
شاگار. ( اِخ ) قصبه ای است در میان شهر بسطام و دامغان که مخصوصاً برای شاه در آنجا زراعت میکرده اند ومعنی آن کشت شاه بوده و از شاهد صادق نقل شده. ( آنندراج ). اما ظاهراً شاگار مبدل و مخفف شاه کار باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل