سپیدبا

لغت نامه دهخدا

سپیدبا. [ س َ / س ِ ] ( اِ مرکب ) ( از: سفید + با،آش ) پهلوی سپت پاک. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). آش ماست که ماست با باشد چه با بمعنی آش است. ( برهان ). بمعنی آش است و سپید برای آن گویند که مانند آشهای دیگر چیزی ترش یا شیرین در آن نیست و آن را شوربا نیز گویند. معرب آن سفیدباج است. ( آنندراج ) : گوشت قنبره غذای محمود دارد و قولنج را سود کند چون سپیدبا کنند بزیت و شبت...( الابنیه عن حقایق الادویه ). اسفیدباج دفع مضرت [ شراب ] سپید و [ تنک ] با سپیدباها و توابل و تباهه خشک کنند. ( نوروزنامه ). دفع مضرت [ شرابی که به ترشی زند ] با سپیدباها و حرف و حلوا و شیرینی خورند تا زیان ندارد. ( نوروزنامه ) .

فرهنگ عمید

آش سفید، آش ماست، شوربا.

فرهنگ فارسی

سفیدباج، آش سفید، آش ماست، سپیدوار
اسپید با اسفید باج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شمع فال شمع فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت