زمخک

لغت نامه دهخدا

زمخک. [ زَ م ُ / زُ م ُ ] ( ص ، اِ ) طعم عفص.( برهان ) ( از جهانگیری ). طعمی باشد که آنرا زمخت نیزگویند. پوربهای جامی راست... ( جهانگیری ). || گره سخت. || مرد بخیل و ناکس باشد. ( برهان ) ( از جهانگیری ). زمخت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بخیل و ممسک و ناکس و همان زمخت و بمعنی اخیر پوربها گوید... لیکن در این بیت زمخت نیز توان گفت و خواند. ( رشیدی ). و احیاناً به سبب گرفتگی مردم بخیل را نیز گویند. ( جهانگیری ). زمخگ. رجوع به زمخت شود.

فرهنگ عمید

= زمخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مکعب فال مکعب فال قهوه فال قهوه