روعت

لغت نامه دهخدا

روعت. [ رَ ع َ ] ( ع مص )روعة. خوف و ترس. ( غیاث اللغات ) : چون چشم ناصرالدین بر طلعت ملک افتاد روعت ملک و شکوه پادشاهی زمام اختیار از دست او بستد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 104 ). و رجوع به روعة شود. || بهره ای از زیبایی : چشم جهان بینی او داغ کردند و برروعت جمال و طلعت چون هلال او ببخشودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || دل و عقل. ( غیاث اللغات ).
روعة. [ رَ وَ ع َ ] ( ع اِ ) بیم ، و هی اخص من الروع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ترس و خوف.( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بهره ای از حسن و جمال. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. ترسناکی.
۲. شگفت انگیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ