خارشک

لغت نامه دهخدا

خارشک. [ رِ ش َ ] ( اِ مرکب ) بیمار ابنه زدگی. حِکَّه. خارش. || خارش مقعد که آن را کِرمَک گویند.

فرهنگ عمید

۱. = جرب
۲. [عامیانه] میل شدید جنسی.

فرهنگ فارسی

بیمار ابنه زدگی حکه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال اوراکل فال اوراکل