تدبیح

لغت نامه دهخدا

تدبیح. [ ت َ ]( ع مص ) سر فرودآوردن در رکوع. ( زوزنی ). گستردن پشت را و سر پست فرودآوردن در رکوع و جز آن. || لازم گرفتن خانه را و جدا نشدن از آن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغه ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || منتفخ شدن زمین از سماروغ و هنوز برنیامدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغه ) ( از اقرب الموارد ). || ذلیل و خوار شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).خوار شدن مرد. ( اقرب الموارد ). || سوار شدن بر حمار زخم دار که از تألم آن دست و پایش سست گردد و خم کردن حیوان پس و پشت خود را از درد. || نوعی بازی که کودکی پشت خود خم کند و دیگری ازدور بر آن می جهد و سوارش میگردد. ( از متن اللغه ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تدبیح به حالت کمان کردن و پهن کردن پشت و پایین انداختن سر در رکوع گفته می شود.
تدبیح-که درکلمات برخی فقها از آن به «تدبیخ» و «تصویب» نیز تعبیر شده- در عبارات اندکی از فقها به کار رفته است. برخی هر سه واژه را به یک معنا دانسته اند؛ لیکن برخی «تدبیح» را پهن کردن پشت و پایین انداختن سر و «تصویب» را مرادف آن و «تدبیخ» را به کمان کردن پشت و پایین انداختن سر تعریف کرده اند. این عنوان در باب صلات آمده است.
حکم تدبیح
در رکوع مستحب است سر و پشت نمازگزار موازی و برابر یکدیگر باشند و تدبیح به هر دو معنا مکروه است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال تماس فال تماس