اصری

لغت نامه دهخدا

اصری. [ اَ ص ِرْ ری ] ( ع اِمص ) رجوع به اَصِرّی ̍ و صِرّی ̍ شود.
اصری. [ اَ ص ِرْ را ] ( ع اِمص ) نیک عزیمت بر کاری و جِدّو ثبات و دوام بر آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صِرّی ̍. رجوع به صِرّی ̍ شود. یقال : انها منی صری ؛ ای عزیمة و جد، و در آن لغات است : اَصِرّی ̍ و صِرّی و اَصِرّی و... و هی مشتقة من الاصرار ای الاقامة و الدوام علی الشی ٔ. ( از منتهی الارب ). و گاه گویند: کانت هذه الفعلة منی اَصِرّی ، یعنی عزیمت. و اما صِرّی ̍ و اَصِرّی ̍، یای آنها به الف نقل شده است بنیت بیرون بردن آنها از فعل به اسم و اصل صری ، اصری بود الف آن حذف شد و آن لغتی در صررت نیست. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نیک عزیمت بر کاری وجد و ثبات و دوام بر آن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِصْرِی: بار تکلیف مرا
ریشه کلمه:
اصر (۳ بار)ی (۱۰۴۴ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال چای فال چای فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال انبیا فال انبیا