کاروان شکن

لغت نامه دهخدا

کاروان شکن. [ کارْ / رِ ش ِ ک َ ]( نف مرکب ) دزد که به کاروان زند : و این [ترکان گنجینه ] مردمانی اند دزدپیشه ، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. ( حدود العالم ).

فرهنگ عمید

= کاروان زن

فرهنگ فارسی

( صفت ) دزدی که بکاروان زند : [ و این ( ترکان گنجینه ) مرمانی اند دزد پیشه کاروان شکن و شو خروی ... ] . ( حدود العالم تهران )
دزد که به کاروان زند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چوب فال چوب فال قهوه فال قهوه فال عشق فال عشق