لغت نامه دهخدا داوزدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بنوبت بازی کردن.- داوتمامی زدن ؛ ادعای کمال کردن. دعوی کمال کردن.
فرهنگ معین (زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - به نوبت خود بازی کردن . ۲ - ادعای امری کردن . ۳ - نقش نشستن به مراد، به هدف رسیدن .
فرهنگ فارسی ( مصدر ) ۱ - بنوبت خود بازی کردن . ۲ - ادعای امری کردن . ۳ - نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن .