داو زدن

لغت نامه دهخدا

داوزدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بنوبت بازی کردن.
- داوتمامی زدن ؛ ادعای کمال کردن. دعوی کمال کردن.

فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - به نوبت خود بازی کردن . ۲ - ادعای امری کردن . ۳ - نقش نشستن به مراد، به هدف رسیدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بنوبت خود بازی کردن . ۲ - ادعای امری کردن . ۳ - نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن .

ویکی واژه

به نوبت خود بازی کردن.
ادعای امری کردن.
نقش نشستن به مراد، به هدف رسیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال درخت فال درخت فال ابجد فال ابجد فال انبیا فال انبیا