گردنکشی کردن

لغت نامه دهخدا

گردنکشی کردن.[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) استکبار کردن. مخالفت کردن. تکبر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). تطاول. ( دهار ) ( منتهی الارب ). اباء. ( دهار ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغه ). تبدخ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شجاعت نمودن دلیری کردن ۲ - سرکشی کردن طغیان نمودن . ۳ - تکبر ورزیدن خودستایی کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم