گرانبار کردن

لغت نامه دهخدا

گرانبار کردن. [ گ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل. وزین نمودن بار :
بفرمود شه تا از آن خاک زرد
شتربان صد اشتر گرانبار کرد.نظامی. || بسیار بارور شدن درخت :
مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست
شاخها کرده بلند و بارها کرده گران.فرخی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سنگین کردن بار کسی یا چیزی . گرانبار گرداندن ( گردانیدن ) . ( مصدر ) سنگین بار گردانیدن . ثقیل نمودن : گوش هوش او را بان درر آبدار و حسن خلق و معاش با خلق الله گرانبار گردانید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم