کند زدن. [ ک ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) برجستن و رم کردن. ( آنندراج ) : واله چو به اختیار نتوان زد از سر کوی دوست کندی بنشینم و خون ز دیده ریزم چون داغ ز جای برنخیزم.واله هروی ( از آنندراج ).ندارم قوتی ورنه چو تیری از کمان جسته از این مهمان سرای بی حلاوت می زدم کندی.ملاطغرا ( از آنندراج ).