ونگ زدن

لغت نامه دهخدا

ونگ زدن. [ وَ / وِ زَ دَ ] ( مص مرکب )در تداول ، بانگ زدن با گریه. آواز دادن. زار زدن.
ونگ زدن. [ وَ / وِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، آهسته و نامفهوم چیزی را به کسی گفتن. || ونگ ونگ کردن.

فرهنگ معین

( ~. زَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) ۱ - بانگ زدن ، آواز دادن . ۲ - داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً ). ۳ - گریستن توأم با داد و فریاد.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- یواشکی چیزی را بکسی گفتن . ۲- با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن : (( دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش . ) )

ویکی واژه

(عا.)
بانگ زدن، آواز دادن.
داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)
گریستن توأم با داد و فریاد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم