نخاله گوی

لغت نامه دهخدا

نخاله گوی. [ن ُ ل َ / ل ِ ] ( نف مرکب ) هرزه و بی معنی گوی. ( آنندراج ). مقابل زبده گوی و نغزگوی و گزیده گوی :
بودی نخاله گوی دم از مدح شه زدی
خود را دقیقه سنج و سخن بیز میکنی.ظهوری ( از آنندراج ).رجوع به نخاله شود.

فرهنگ فارسی

( نخاله گو ی ) ( صفت ) هرزه گوی بی معنی گوی مقابل زبده گوی نغزگوی گزیده گوی : بودی نخاله گوی دم ازمدح شه زدی خودرادقیقه سنج وسخن بیزمیکنی . ( ظهوری آنند.لغ. )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم