درمانده کردن

لغت نامه دهخدا

درمانده کردن. [ دَدَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مانده کردن. عاجز کردن. ناتوان ساختن. اًعضال. اًعیاء. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مانده کردن عاجز کردن ناتوان ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال انگلیسی فال انگلیسی