تار تنیدن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) تار گستردن. کشیدن تار. پهن کردن و گستردن تار : آن توئی آن زخم بر خود میزنی بر خود آن دم تار لعنت می تنی.مولوی ( مثنوی چ علاءالدوله ص 35 ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) تار گستردن کشید تار پود : (( آن تویی آن زخم بر خود میزنی بر خود آن دم تار لعنت می تنی . ) ) ( مثنوی )