ابو فایس

لغت نامه دهخدا

ابوفایس. [ اِ ی ِ ] ( از یونانی ، اِ ) ( از یونانی هِپوفائس ) غاسول رومی.ابوقاووس. ابوقاوس. ابوقابس. ابوقانس . نباتیست که در بلاد شام و مصر و انطاکیه بسیار است مابین درخت و گیاه و برگش از زیتون باریکتر، مابین برگها خارهای سفید. گل آن سپید و شبیه به گل لبلاب و شاخهای او پراکنده و بیخش قوی و بسیار رطوبت بطعم تلخ و مستعمل در تداوی بیخ و عصاره و رطوبت اوست که با آرد کَرْسَنه آمیخته خشک کرده باشند. و برگ و شاخ و گل او را سائیده دست بدان شویند و آن غیر اشنان یعنی غاسول فارسی است. ابوقانیش. ابوقالس.

فرهنگ فارسی

غاسول رومی نباتی است که در بلاد شام و انطاکیه بسیار است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال لنورماند فال لنورماند