کمیش

لغت نامه دهخدا

کمیش. [ ک َ ] ( ع ص ) مرد تیزرو و سبک و کافی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرد تیزرو. ( از اقرب الموارد ). || اسب خردنره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مادیان خردپستان. ( ناظم الاطباء ). اسب خردپستان. ( از اقرب الموارد ). || زن خردپستان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || رجل کمیش الازار؛ مرد برچیده ازار. ( منتهی الارب ). مرد برچیده ازار و پاچه ورمالیده. ( ناظم الاطباء ). برچیده ازار و آن مثلی است در کوشش و عزیمت و آمادگی و اضافه کردن کمیش به ازار از باب مجاز است چنانکه گویند: عفیف الحجزه و نقی الحبیب. ( از اقرب الموارد ). برچیننده و استوارکننده ازار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مستعد و آماده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

مرد تیز رو و سبک و کافی . مرد تیز رو یا مادیان خرد پستان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت