هشاش

لغت نامه دهخدا

هشاش. [ هََ ] ( ع مص ) شادمانی و سبکی نمودن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خورسند شدن. ( منتهی الارب ). نشاط. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) خبز هشاش ؛ نان نرم ( منتهی الارب )، نان نرم و سست. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

شادمانی و سبکی نمودن خورسند شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم