متام

لغت نامه دهخدا

( متآم ) متآم. [ م ِ ] ( ع ص ) زنی که پیوسته دوگان زاید.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنی که عادت وی دوگانه زائیدن است. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، متائیم. ( اقرب الموارد ). || جامه تار و پود دوگانه بافته. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
متام. [ م َ م َ ] ( ع ق مرکب ) ( از متی + م َ، مخفف ِ ما ) یعنی تا کی و چند. ( ناظم الاطباء ).
متأم. [ م ُ ءَ ] ( ع ص ) ثوب متأم ؛ جامه دوگانه تارو پود بافته. ( منتهی الارب ). و رجوع به مِتآم شود.
متأم. [ م ُ ءِ ]( ع ص ) زنی که دو زاید. ( آنندراج ). زنی که دوگانه زاید. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُتئِم و مِتآم شود.

فرهنگ فارسی

زنی که دو زاید
( مت آم ) زنی که پیوسته دوگان زاید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال نخود فال نخود فال ارمنی فال ارمنی فال ای چینگ فال ای چینگ