لغت نامه دهخدا
رن. [ رَن ن ] ( ع مص ) گوش کردن بسوی کسی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
رن. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مازر بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 155هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران و کهنوج. کوهستانی و گرمسیر و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شود و شغل اهالی زراعت و محصولات آن غلات و حبوب و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
رن.[ رَ ] ( اِخ ) از رودهای اروپا است که هم از حیث تاریخی و هم از جهت تجارتی دارای اهمیتی فراوان است. طول آن متجاوز از هفتصد میل و مقدار آبی که به دریا می ریزد بیشتر از 76000 میل مکعب است. این رود از کشور سویس سرچشمه گرفته پس از گذشتن از سویس و آلمان وارد شمال غربی آلمان میشود واز آنجا به خاک هلند جاری گشته به دریای شمال فرومی ریزد. ( نقل به اختصار از دائرةالمعارف بریتانیکا ).
رن. [ رُ ] ( اِخ ) یکی از رودهای معروف اروپاست. این رود از اقصی نقاط شرقی سویس سرچشمه میگیرد و پس از مشروب ساختن بخش واله سراسر خاک سویس را می پیماید و وارد کشور فرانسه شده در خلیج لیون به دریای مدیترانه میریزد.