دانشنامه اسلامی
طبری در تاریخ خود آورده است که در سال سوم بعثت آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» نازل شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم می بایست دعوت را از اقوام و خویشانش شروع کند. علی علیه السّلام در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم به او دستور داد ران گوسفندی بریان کند و قدحی از دوغ تهیه نماید و بنی عبد المطلب را دعوت کند. او نیز چنین کرد و میهمانان آمدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم از ران گوسفند قدری خورد و با دندان خود متبرک کرد و از قدح نیز قدری نوشید و آن را متبرک ساخت. میهمانان یکی یکی خوردند و سیر شدند و ران و دوغ سر جای خود باقی ماند.
انتخاب وصی
ابولهب گفت: «لشد ما سحرکم الرجل؛ عجب سحری کرد.» او رفت و بقیه نیز رفتند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم به علی علیه السّلام فرمود: دیدی چه کرد؟ اعد؛ دوباره دعوت کن. این بار هنگام پذیرایی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم پیش دستی کرد و فرمود: «ایکم یؤازرنی علی هذا الامر فیکون اخی و وزیری و وصیی و خلیفتی فیکم من بعدی.» آن ها مسلمان نبودند و قبول نکردند. علی علیه السّلام گفت: «انا یا رسول الله.» حضرت رسول علی را بلند کرد (این ها همه نکته دقیق و حکمتی دارد) و فرمود: «هذا اخی و وزیری و وصیی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له و اطیعوا». آن ها برخواستند و رفتند. و ابوطالب را مسخره می کردند و می گفتند: «ان ابن اخیک یامرک ان تطیع ابنک.»