دانشنامه اسلامی
درباره این حدیث از دیر زمان گفتگو کرده اند. به نظر می رسد این حدیث را پیروان همین محمد درباره او ساخته اند، چه نام او محمد و نام پدرش عبدالله است. و یا جمله «اسم ابیه اسم ابی » را بر روایت «المهدی من ولدی اسمه اسمی » افزوده اند. چنان که در برخی سندها می بینیم مردی زائده نام این جمله را بر روایت افزوده است.-
محمد در پایان دوره امویان نظر کسانی را به خود جلب کرده بود، از جمله عباسیان نیز بدو دیده دوخته بودند و انتظار قیام او را می بردند.
ابوالفرج از عمیر بن فضل خثعمی روایت کرده است: روزی ابوجعفر منصور را دیدم در انتظار برون آمدن کسی بود که بعدا دانستم محمد بن عبدالله بن حسن است. چون از خانه برون آمد، ابو جعفر برجست و ردای او را گرفت تا سوار شد. آن گاه جامه های او را بر زین اسب مرتب ساخت. من ابوجعفر را می شناختم اما محمد را نه. از او پرسیدم: این که بود که او را چنین حرمت نهادی و رکاب او را گرفتی و جامه هایش را مرتب کردی؟ او را نمی شناسی؟ نه. او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن، مهدی ما اهل بیت علیهم السلام است.-
شیخ مفید از عیسی بن عبدالله چگونگی بیعت کردن گروهی از بنی هاشم را با محمد پسر عبدالله و مهدی خواندن او را چنین نوشته است: تنی چند از بنی هاشم که ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، ابو جعفر منصور، صالح بن علی، عبدالله بن حسن، پسران او، محمد و ابراهیم و محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان میان آنان بودند در ابواء- گرد آمدند.
صالح گفت: می دانید مردم دیده به شما دوخته اند، خدا خواسته است امروز در این مجلس فراهم آیید. اکنون با یکی از خودتان بیعت کنید و بر آن پایدار مانید تا خدا گشایشی دهد. عبدالله بن حسن پس از سپاس خدا گفت: می دانید پسرم (محمد) مهدی است. با او بیعت کنیم.
ابوجعفر (منصور) گفت: چرا خود را فریب می دهید. مردم به هیچ کس چون این جوان چشم ندوخته اند و چون دعوت او دعوت کسی را پاسخ نمی گویند. حاضران گفتند راست گفتی. این را می دانیم و همگی با محمد بیعت کردند.