لفوت

لغت نامه دهخدا

لفوت. [ ل َ ] ( اِخ ) درن میگوید که لپوت یا لفوت نام قسمتی از البرز است در موضعی که جاده ای کوهستانی از بارفروش به تنگ واشی یا سوواشی بدان میگذرد. و معتقد است که آن همان لبوس یا لبوتس قدماست که امیر محمدبن سلطان شاه لاودی نام خود را از آن گرفته است. ( مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 158 ).
لفوت. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش آستانه شهرستان لاهیجان ، واقع در ده هزارگزی شمال آستانه و هشت هزارگزی شمال پل سفیدرود. جلگه ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و دارای 817 تن سکنه. آب آن از نهر روشن منشعب از سفیدرود و استخر. محصول آنجا برنج ، مختصر ابریشم و کنف. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. یک بقعه به نام آقا سیداکبر دارد و این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
لفوت. [ ل َ ] ( ع ص ) آن زن که فرزند دارد از شوهر پیشین. ( مهذب الاسماء ). زنی که از شوی دیگر بچه دارد. || مرد گول بدخوی. || ناقه که وقت دوشیدن بانگ و بی آرامی نماید. || زن که نگاهش به یکجای نماند و بر آن باشد که هرگاه تو غافل شوی دیگری را اشاره کند. ( منتهی الارب ).
لفوت. [ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ لِفت. ( دزی ).

فرهنگ فارسی

جمع لفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال اوراکل فال اوراکل فال امروز فال امروز