حقل

لغت نامه دهخدا

حقل. [ ح ِ ] ( ع اِ ) هودج. || نوعی از بیماری شکم. آب تره در روده ها. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حقال. حقیله.
حقل. [ ح َ ] ( ع اِ ) زمین ساده صالح زراعت. زمین قراح. ج ، حقول. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشت که تمام نبات آن رسته باشد. ( منتهی الارب ). || کشت که برگ بیرون کرده و هنوز ساقش سطبر نشده یا کشت سبز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) زراعت کردن. ( منتهی الارب ).
حقل. [ ح َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است به اُجا. ( منتهی الارب ). || قریه ای است نزدیک ایله بفاصله شانزده میل از ایله بر ساحل دریا. || وادی ای است پر گیاه سلیم را. || نام ساحل تیماء. ( منتهی الارب ). || مخلاف الحقل نام یکی از مخالیف یمن است. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).
حقل. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن مالک. ملقب به ذوقنات. یکی از ملوک حمیراست. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ابن مالک ملقب به ذوقنات یکی از ملوک حمیر است

دانشنامه عمومی

حقل ( به عربی: حقل ) یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان تبوک واقع شده است.
حقل ۲۵٬۰۰۰ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم