تهمت کردن

لغت نامه دهخدا

تهمت کردن. [ ت ُ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تهمت انداختن. تهمت بستن. ( مجموعه مترادفات ). تهمت زدن. تهمت نهادن. ( ناظم الاطباء ). متهم کردن. دروغ بستن :
شیر خدای را چو مخالف شود کسی
هرگز مکن مگر به خری هیچ تهمتش.ناصرخسرو.اگر تهمتم کرد نادان چه باک
از آن پس که گنگ است و کور و اصم.ناصرخسرو.کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز به فنا کرد مکافات و جزاش.ناصرخسرو.رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تهمت انداختن تهمت بستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی استخاره کن استخاره کن فال قهوه فال قهوه فال ورق فال ورق