بسکر

لغت نامه دهخدا

بسکر. [ ب َ ک َ ] ( اِخ ) بشکر، بسکو، لسکو . قصبه ای به سیستان : و عبداﷲبن ناشره ناحیت فراه و قصبه بسکر مهمل گذاشته بود. ( تاریخ سیستان چ 1، 1314 هَ. ش. محمد رمضانی ص 104، 156، 159، 188، 218، 324، 325 و 364 ).
بسکر. [ ب َ ک َ ]( اِخ ) بسکو. قصبه ای از سیستان. رجوع به بسکو شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال کارت فال کارت