پیش امدن

لغت نامه دهخدا

تکلیش آمدن ) پیش آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) نزدیک آمدن. نزدیک شدن. تقدم. ( منتهی الارب ). به حضور درآمدن. پیش روی آمدن. مقابل آمدن. اقبال. استقبال. ( منتهی الارب ). جلو آمدن کسی یا چیزی را. به کسی یا چیزی نزدیک گشتن. نزدیک آمدن از جانب مقابل : عرض. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). تعرض. ( دهار ) ( تاج المصادر ).تلقی. ( منتهی الارب ). انبراء. اعترار. اعتنان. ( تاج المصادر ). انکباب. طری. مضواء. انکلاث تصدد. قبول. اقادة. اکباب. تکلی ٔ. دعسقة. ( منتهی الارب ) : 
میلاو منی ای فغ و استاد توام من 
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو .رودکی.سفر خوش است کسی را که با مراد بود
اگر سراسر کوه و پژ آید اندر پیش.خسروانی.پیاده همی رفت جویان شکار
به پیش اندرآمد یکی مرغزار.فردوسی.و زآن پس همه پیش مرگ آمدند
زره دار با خود و ترگ آمدند.فردوسی.چو ارجاسپ آن دید آمد به پیش 
ابا نامداران و مردان خویش.فردوسی.به پیش آیدم زود نیزه بدست 
که در پیشتان نرّه شیر آمده ست.فردوسی.به پیش افکند تازیان اسب خویش 
به خاک افکند هر که آیدش پیش.فردوسی.بگفت این و بنشست بر جای خویش 
خراسان سپهدارش آمد به پیش.فردوسی.بدیدند و با خنده پیش آمدند
که دو دشمن از بخت ، خویش آمدند.فردوسی.یکی پهلوان بود نامش گرزم 
ز توران سپه پیشش آمد برزم.فردوسی.بپرسید چون بگذریم از درخت 
شگفتی چه پیش آید ای نیکبخت.فردوسی.نیاید ز شاهان کسی پیش تو
جز این بد گهر بی پدر خویش تو.فردوسی.خدایگانا غزوی بزرگ آمد پیش 
ترا فریضه ترست این ز غزو کردن پار.فرخی.روزگاری پیشمان آمد بدین صنعت همی 
هم خزینه هم فسیله ، هم ولایت ، هم لوی.منوچهری.علامت و چتر سلطان پیش آمد و امیر بر اسب بود. ( تاریخ بیهقی ). پیش آمد ( آلتونتاش ) و خدمت کرد و امیر وی را در بر گرفت. ( تاریخ بیهقی ). چندانکه رایت ما پیدا آید همگان بندگی را میان بسته پیش آیند. ( تاریخ بیهقی ). چاکری از خواص خواجه پیش آمدشان سواره و راه تنگ بود. ( تاریخ بیهقی ). و مردم از بطالت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. ( تاریخ بیهقی ). آنگاه کس بتازیم که از راه مخالفان درآید از طلیعه گاه تا گویند خصمان به جنگ پیش نخواهند آمد که رسول می آید. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ معین

( پیش آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - نزدیک آمدن . ۲ - اتفاق افتادن ، روی دادن .

فرهنگ فارسی

( پیش آمدن ) ( مصدر ) ۱- نزدیک آمدن نزدیک شدن پیش روی آمدن جلو آمدن : به پیش آیدم زود نیزه بدست که در پیشتان نره شیر آمدست . ( فردوسی ) ۲- پیش آمدن کسی را. واقع شدن بر او بر او رسیدن : ازین پس تو ایمن مخسب از بدی که پاداش پیش آیدت ایزدی . ( فردوسی ) ۳- حدوث وقوع اتفاق افتادن : هر چه پیش آید خوش آید . غلامان سرایی چنان بی فرمانی کردند تا حالی بدین صعبی پیش آمد. - ترقی کردن رو بکمال نهادن : خطش پیش آمده است . ۵- از خط امتداد یا حد معین تجاوز کردن این قسمت دیوار پیش آمده . ۶- بر جسته شدن از سابق آماسیدن : اندلاع پیش آمدن شکم . یا پیش آمدن الفغده . بجزای عمل خود رسیدن : شیر غژم آورد و جست از جای خویش و آمد این خرگوش را الفغده پیش . ( رودکی ) یا پیش کسی یا چیزی آمدن . بمقابل. او شتافتن : و زان پس همه پیش مرگ آمدند زره دار با خود و ترگ آمدند. ( فردوسی )

ویکی واژه

capitare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم