بی قرینه

لغت نامه دهخدا

بی قرینه. [ ق َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) بی قرین. بی مثال. بی نظیر. بی عدیل. بی همتا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی همال. بی کفو. ( یادداشت مؤلف ) :
مژگان زرد خانه برانداز سینه است
الماس در خراش جگر بی قرینه است.صائب.|| بی انتظام. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بی قرین . بی مثال . بی نظیر . بی عدیل. بی همتا . بی کفو .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی فال آرزو فال آرزو