ادلاء

لغت نامه دهخدا

ادلاء. [ اِ ] ( ع مص ) بچاه فرو رها کردن دلو. ( منتهی الارب ). دلو فروگذاشتن یعنی آویختن. ( زوزنی ). فروگذاشتن دلو. ( تاج المصادر بیهقی ):
ولیکن اَدْل ِ دلوَک فی الدلاء.
|| رشوه دادن ، چنانکه به قاضی. || انداختن کار بکسی. || فروهشتن شرم مرد. || کشیدن. || ادلاءِ برحم ؛ وسیله و خویشی جستن بقرابت رحم. || ادلاء دابه ؛ برآوردن ستور نَره را برای کمیز انداختن و جز آن. || ادلاء در حق کسی ؛ زشت گفتن درباره او. || اِدلاء بحجت خود؛ دلیل آوردن. حجت آوردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || اِدلاء بمال ؛ دادن مال خود به....
ادلاء. [ اَ دِل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ دلیل. راهنمایان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ادلاء در اصل به معنای انداختن دلو به چاه برای کشیدن آب است؛ لیکن مجازاً در معنای «ادلاء به شهادت» به معنای گواهی دادن شهود نزد قاضی به کار رفته است. از آن به مناسبت در باب ارث بحث شده است.
واژۀ ادلاء در اصل به معنای انداختن دلو به چاه است، لیکن به طور مجاز به معنای انتساب به فردی، دادن مال به کسی و به زیر انداختن سر به کار رفته است.
معنای «ادلاء به بیّنه» و «ادلاء به میّت»
«ادلاء به بینه» به معنای احضار بیّنه نزد قاضی و «ادلاء به میت» به معنای انتساب نَسَبی به میّت که از اسباب ارث است، به کار رفته است.
ادلاء در قرآن
در قرآن کریم از «ادلاء به مال» نزد قاضیان نهی شده است که مراد از آن دادن رشوه به قاضی است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم