لغت نامه دهخدا
فلک روغنگری گشتست بر ما
به کار خویش در جلد و خیاره
ز ما اینجا همی کنجاره ماند
چو روغنگر گرفت از ما عصاره.ناصرخسرو.نیست حاصل از مه روغنگرم جز سوز و داغ
گرچه انگشت از وفا سازم به پیش او چراغ.سیفی ( از آنندراج ).|| آنکه روغن مسکه می سازد و می فروشد. ( ناظم الاطباء ).