لغت نامه دهخدا
جوان شد حکیم ما جوانمرد و دلفراخ
یک پیرزن خرید به یک مشت سیم ماخ.عسجدی.|| آنکه دلی پرفتوح دارد. آنکه دارای دلی بزرگ و عظیم است و استعداد کسب عوالم روحانی را دارد.
- دل فراخان ؛ اولیأاﷲ. مردان کامل. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
دل فراخان را بود دست فراخ
چشم کوران را عثار و سنگلاخ.مولوی.