دعبل

لغت نامه دهخدا

دعبل. [ دِ ب ِ ] ( ع اِ ) بیضه غوک. || ناقه توانا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شارف و شتر مسن و سالخورده. ( از اقرب الموارد ). شتر بلند. || دزد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ابن علی بن رزین خزاعی مکنی به ابوعلی شاعر هجوگوی عرب ( و.۱۴۸ه.ق./۷۶۵م. ف. طیب ۲۴۶ .ه. ق./ ۸۶٠ م. ) اصل وی از کوفه است . او علم شعر را نزد مسلم بن ولید فراگرفت و در بغداد اقامت گزید و کتابی در (( طبقات الشعرائ ) ) تالیف کرد.
بیضه غوک .

فرهنگ اسم ها

اسم: دعبل (پسر) (عربی) (تلفظ: deebal) (فارسی: دِعبل) (انگلیسی: deebal)
معنی: ماده شتر نیرومند، نام یکی از شاعران شیعه، ( اَعلام ) دِعبل خزاعی [، قمری] شاعر شیعی عرب، که شعرهایی در مدح امام رضا ( ع ) و در هجو هارون، مأمون و متوکل دارد، آرامگاهش در شوش است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال انبیا فال انبیا فال فنجان فال فنجان