خورم

لغت نامه دهخدا

خورم. [ خ َ رَ ] ( ع اِ ) صخره با درزها. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس )( از لسان العرب ). سنگ بزرگ پرشکاف. ( ناظم الاطباء ).
خورم. [ خوَ / خ ُ رَ ] ( ص ) خرم. ( یادداشت بخط مؤلف ). نزیه. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بردیدن شکافتن . ۲ - سوراخ کردن ( گوشی یا بینی و غیره ) ۳ - اسقاط حرف اول (( فعولن ) ) یا (( مفاعلتن ) ) تا (( عولن ) ) و (( فاعلتن ) ) بماند . جمع : خروم .
صخره با درز ها سنگ بزرگ پر شکاف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال اعداد فال اعداد فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت