خناب

لغت نامه دهخدا

خناب. [ خ َ ] ( ع ص ) دراز گول که در اعضای او اختلاج باشد. ( از منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : رجل ٌ خناب.
خناب. [ خ ِن ْ نا ] ( ع ص ) خَناب. ( منتهی الارب ). رجوع به خناب شود. || ستبربینی.( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم